وب نوشت های اجتماعی فرزاد رضایی

دست نوشته های شخصی من از سال 79

وب نوشت های اجتماعی فرزاد رضایی

دست نوشته های شخصی من از سال 79

مناجات

در این وانفسا چه می توان کرد بجز، چنگ زدن به دامن امن تو....

صدای تو آنقدر رسااست که از گوش من می رود گاهی، دستم بگیر، دست تو گرم است، امن است، نرم است و از خشونت مرگ در آن خبری نیست. جاودانه ی من.
تو معبود من هستی، صاحب من، تو را که نجویم، که را جویم. چه ام بی تو؟ چه کنم بی تو؟
صعود مرا با تو حکایت است ای رب. رب من، صاحب جلال و شوکت من.
حکایت همه دردهای و خوشی های من تویی، کمل من توی، جمال من تویی.
کرانه ی ناپیدا، بهانه ی همیشه در پیدا. 

کنار تو از چه نالم؟، ترس نیست، غم نیست.
جلال من ار تو خواهی حلقه گوش من است.
دعوت خانه توام، سفره ام ازتوست، نان و نمکم از توست.
مرا به حال خود مگذار...


ای مردبلند شو

ای مردبلند شو

تو تنها هستی ...تنها، بلند شو امید خود را در جای دیگری دنبال کن. حادثه سخت اتفاقی است که می توان آنرا ارادی کرد. هر کاری از دست تو ساخته است، نشستن معنی ندارد، بلند شو بر فراز تپه و بنگر که جهان در حرکت است و تو خاموش و نگران از فکر دیروز بر تخته سنگ عشق تکیه زده ای، بی آنکه بدانی آبی جاری، سعی در شکافتن دل سنگ دارد تا از آن بگذرد.


سه شنبه، 30 مهر، 1381

ساعت 10:52