-
رفتن
جمعه 25 تیرماه سال 1395 20:58
چه غباری گرفته در پس سالها ننوشتن ها که چنان شدیم سرگرم گرفتن لجام این اسب تیز رو آری شتاب زندگی ما را با خود برد ... بگذار ببرد گاهی همین رفتن ها است معنای زنده بودن ما همین بودن بی آزار دیگران همین نفس کشیدن بی آرزوی مردنمان همین که باشی و دیگران بگویند باش ... همیشه نمی توان به دنبال چیزی بود همین که بگذرد می فهمیم...
-
مناجات
سهشنبه 14 آذرماه سال 1391 23:42
در این وانفسا چه می توان کرد بجز، چنگ زدن به دامن امن تو.... صدای تو آنقدر رسااست که از گوش من می رود گاهی، دستم بگیر، دست تو گرم است، امن است، نرم است و از خشونت مرگ در آن خبری نیست. جاودانه ی من. تو معبود من هستی، صاحب من، تو را که نجویم، که را جویم. چه ام بی تو؟ چه کنم بی تو؟ صعود مرا با تو حکایت است ای رب. رب من،...
-
چه کسی باور می کرد
چهارشنبه 8 آبانماه سال 1387 21:17
(برای محمد رضایی تازیانی، که بسیار زود از میان ما پر کشید) چه کسی باور میکرد تو که مثل یه صخره محکم بودی بر مزارت بنویسند بمرد چه کسی باور می کرد حجم دستان تو همنشین خاک گردد و نیاید از تو دگر صدایی در گوش چه کسی باور می کرد، چه کسی باور می کرد... تو که مثل یک صخره محکم بودی از پی چه شتابان گشتی و سپردی به روز همسر و...
-
پوزش بخاطر عدم حضور
سهشنبه 30 مهرماه سال 1387 20:22
من واقعا شرمنده همه دوستان هستم....هم بخاطر اینکه مطلب جدید ننوشتم و هم بخاطر اینکه به بلاگ و مطالب جدید اونها سر نزدم...خصوصا جرون عزیز......یکم سرم خلوت تر بشه حتما با دستهای پر ادامه خواهم داد...بازم ممنون از دوستان.....
-
ای مردبلند شو
چهارشنبه 10 مهرماه سال 1387 07:49
ای مردبلند شو تو تنها هستی ...تنها، بلند شو امید خود را در جای دیگری دنبال کن. حادثه سخت اتفاقی است که می توان آنرا ارادی کرد. هر کاری از دست تو ساخته است، نشستن معنی ندارد، بلند شو بر فراز تپه و بنگر که جهان در حرکت است و تو خاموش و نگران از فکر دیروز بر تخته سنگ عشق تکیه زده ای، بی آنکه بدانی آبی جاری، سعی در شکافتن...
-
بی وزنی
یکشنبه 24 شهریورماه سال 1387 01:00
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 بی وزنی (برای قربانیان زلزله قشم ) کاش سقف همه محکم بود شاید آسمان نتپیده بود امروز سرشان و دل ساده شان امروز با ما بود و دلم میگیرد وقتی دست و پاشان زیر این همه بی وزنیست این همه رنج و غداب کیست امروز یاری این...
-
دلم تنگ است
یکشنبه 10 شهریورماه سال 1387 23:46
تقدیم به کاکای بزرگم ساسان؛ که شعر گفتن را از او آموختم... دلم تنگ است وغربت، تمام لحظههایم را گرفتست سخت در آغوشش و تنها یار دیرینم خیال خام شهر آذین بستهی فرداست مگر باد، باران شبهای بهاری را کنونی کز خشکسالی درخت پربار زمین پشت باغ سیاه و بد دهان گشته دلم رخصت بده امشب که از چشمان بستهام دیده بگشایم وزین سختیها...
-
بیگانه
یکشنبه 6 مردادماه سال 1387 21:33
آنچه من در پی اش بودم بیگانه ام کرد جدامانده از اندیشیدن ها دور و مرا برد با خود تا اوج تنها بودن های بی هیچ کس آه سالها گذشته است از آن روزهای آزاد با زنجیر و غربت تنها کلامی است که مقدس مانده است...
-
خیال خوشی
شنبه 25 خردادماه سال 1387 00:02
کیست که بتواند آتش بر کف دست نهد و به یاد کوههاى پر برف قفقاز خود را سرگرم کند یا تیغ تیز گرسنگى را با یاد سفره هاى رنگارنگ کُند کند یا برهنه در برف دى ماه فروغلتد و به آفتاب تموز بیاندیشد نه،هیچکس،هیچکس چنین خطرى را به چنان خاطره اى تاب نیاورد از آنکه خیال خوبى ها درمان بدى ها نیست بلکه صد چندان بر زشتى آنها مى...
-
دستهایم را روی گونه هایم میگذارم
چهارشنبه 22 خردادماه سال 1387 10:39
دستهایم را روی گونه هایم می گذارم چقدر گرم است یاد تو می افتم چقدر امروز آرام هستم گویی دستهای ماورایی تو مراست این آرامش از کجا می آید حالی که من غریبی می کنم و باز آرامشی عجیب مرا به عمق خود می کشاند آری تو اینجایی و مرا در سالهای عبوسم یارایی دوستت می دارم ای محبوب ازلی من دوستت می دارم بیداری شبهای تنگ و تاریک من...
-
غربت
چهارشنبه 22 خردادماه سال 1387 00:03
وارد شدی و تو رفتی بی سرزنش بی آنکه بگویی اسرار تو چیست تنها گزاردی آفتاب سوخته شط را بی آنکه بخوانی بی آنکه بگویی اکنون چنین میان کجا پی تو گشتن من چیست بامداد خدایان چه خواهد شد تمام حسرت این سالها آیا؟ به حور چشمی برآورده خواهد شد من و کرانه نا پیدای وجود تمامی صحبت فردا همین بود و بس از تو تا کجا رفتن از تو تا کجا...
-
مولانا
دوشنبه 20 خردادماه سال 1387 16:37
بگو اسرار ای مجنون ز هشیاران چه می ترسی قبا بشکاف ای گردون قیامت را چه می پایی وگر پرواز عشق تو در این عالم نمی گنجد بسوی قاف غربت پر که سیمرغی و عنقایی مولانا جلال الدین محمد رومی
-
بعد از پاییز (دوستانی که افسرده هستن نخونن)
چهارشنبه 15 خردادماه سال 1387 17:57
"بعد از پاییز" وقتی گامهای خسته اش را کشان کشان روی پله های خوابگاه می کشید ، می شد فهمید که روزهای سختی را گذرانده است. به طبقه چهارم که رسید آه سردی کشد و گفت : بالاخره رسیدم. چیزی نگذشت که روی طبقه زیرین تخت دوطبقه اش ولو شد و زود به خواب رفت. در خواب تصاویر موهومی می دید که خاطرات گذشته اش را زنده می کرد. از خواب...
-
طعم گیلاس کیارستمی
چهارشنبه 15 خردادماه سال 1387 17:49
طعم گیلاس کیارستمی طعم گیلاس فیلم مینی مالیستی ایرانی (تولید مشترک با فرانسه) ساختهٔ عباس کیارستمی در سال ۱۹۹۷ میلادی است. فیلم درباره مردی است که در حومهٔ شهر تهران، با اتوموبیلش دنبال کسی می گردد که تقاضای پردردسر او را در ازای دریافت ۲۰۰هزار تومان پول انجام دهد. فیلم طعم گیلاس همراه با فیلم ژاپنی «مارماهی» ساختهٔ...
-
رتبه اول کنکور پزشکی سال 64
چهارشنبه 15 خردادماه سال 1387 17:43
دست نوشته ای از شهید احمدرضا احمدی رتبه اول کنکور پزشکی سال 64 ساعتی قبل از شهادت چه کسی می داند جنگ چیست؟ چه کسی می داند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را می درد؟ چه کسی می داند جنگ یعنی سوختن، یعنی آتش ، یعنی گریز به هر جا، به هر جا که اینجا نباشد، یعنی اضطراب که کودکم کجاست؟ جوانم چه می کند؟ دخترم چه شد؟ به راستی ما...
-
هبوط
چهارشنبه 15 خردادماه سال 1387 15:24
سلام بر او ، درود بر آفتاب ، بر تو ، بر من، بر ما که سوخته ی آفتاب جنوبیم.