وب نوشت های اجتماعی فرزاد رضایی

دست نوشته های شخصی من از سال 79

وب نوشت های اجتماعی فرزاد رضایی

دست نوشته های شخصی من از سال 79

غربت

وارد شدی و تو رفتی
بی سرزنش
بی آنکه بگویی اسرار تو چیست
تنها گزاردی آفتاب سوخته شط را
بی آنکه بخوانی
بی آنکه بگویی
اکنون چنین میان کجا پی تو گشتن من چیست
بامداد خدایان چه خواهد شد
تمام حسرت این سالها آیا؟
به حور چشمی برآورده خواهد شد
من و کرانه نا پیدای وجود
تمامی صحبت فردا همین بود و بس
از تو تا کجا رفتن
از تو تا کجا رفتن من
بی آنکه بدانم چه بودی تو
انگاره ی یک خواب نیمروزی
رویای زود و نا تمام
...
آهی نمی کشم
دردی نمی خورم
فریاد نمی کشم
سالهاست که تسلیم و رام شدم
در پشت این صدا
هر جرعه غم به دل
سخت است اگر
زندانیم کند
از بند این هوا
زندانیم کند
از بند این هوا
غربت نشان او
غربت دمد به دل
غربت چه خوش بود
غربت چه خوش بود


تهران - خوابگاه انصارالحسینی-بهار 87

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد